جدول جو
جدول جو

معنی سست هل - جستجوی لغت در جدول جو

سست هل
(نَ وَ دَ / دِ)
رام. کم مقاومت. که زود تسلیم میشود:
خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست هل و حجره حجره گرد ملازه.
منجیک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخت دل
تصویر سخت دل
دل سخت، سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سست رگ
تصویر سست رگ
تنبل، ناتوان، بی درد
فرهنگ فارسی عمید
(سُ دِ)
ضعیف. ناتوان:
نیک بدحال و سخت سست دلم
حال دل هردو یک نه بر خطر است.
خاقانی (دیوان دکترسجادی ص 63)
لغت نامه دهخدا
(سَ هَِ لِ)
جزیره و مستعمرۀ بریتانیادر مغرب آفریقا واقع در اقیانوس اطلس در 1900 کیلومتری ساحل. دارای 4900 تن سکنه. کرسی آن ’جیمس تون’ است. شهرت این جزیره بسبب تبعید ناپلئون بناپارت بدانجاست و وی سالهای آخر عمر خود را در آنجا گذرانیده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ دِ)
دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 18 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7 هزار و پانصدگزی جنوب شوسۀ مراغه بمیانه. هوای آن معتدل و دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود محصول آن غلات، نخود و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ دِ)
کنایه از بی مهر و سنگدل. (آنندراج). ظالم. (مجموعۀ مترادفات ص 241). غلیظ القلب:
دلیری سیه نامه ای سخت دل
ز ناپاکی ابلیس از وی خجل.
سعدی.
ای سخت دلان سست پیوند
این شرط وفا بود که بی دوست...
سعدی.
ای سخت دل تا به این اطفال هیچ رحم نکنی. (تاریخ قم ص 250)
لغت نامه دهخدا
(سُ مِ)
آنکه دارای مهر و محبت اندکی باشد. (ناظم الاطباء). بی وفا. بی محبت. که باندک تغییر حال دل از محبت برگیرد:
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد.
سعدی.
دلبر سست مهر سخت جفا
صاحب دوست رای دشمن خوی.
سعدی.
عروس ملک نکوروی دختریست ولیک
وفا نمیکند این سست مهر با داماد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخت دل
تصویر سخت دل
بی مهر و سنگدل، ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست رگ
تصویر سست رگ
ناتوان ضعیف، کاهل تنبل، بی حمیت بی درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستاهل
تصویر مستاهل
سزاوار و شایسته شونده، لایق، سزاوار، قابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست رگ
تصویر سست رگ
((~. رَ))
بی غیرت، بی حمیت، کاهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سست نا
تصویر سست نا
نقطه ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
الإيماءات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
Gestures
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
gestes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
ジェスチャー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
اشارے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
ইশারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
ท่าทาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
ishara
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
jestler
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
isyarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
גֵּשֶׁר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
제스처
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
इशारे
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
gebaren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
gesti
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
gestos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
手势
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
gesty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
жести
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
Gesten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
жесты
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ژست ها
تصویر ژست ها
gestos
دیکشنری فارسی به اسپانیایی